ملکه قلب یخیم (پارت 3³)

دیانا:فقد ارسلان یچیزی
ارسلان:چیه عشقم
دیانا:ارسلان مگه مهگل قراره چند روز بمونه؟
ارسلان:برا چی
دیانا:همین طوری
ارسلان:نمی‌دونم گفت تا یه جایی رو پیدا کنم
دیانا:آهان
دیانا:آخه قراره هفته دیگه با بچه ها به احتمال زیاد بریم قشم
ارسلان:آهاننن ،خب فک کنم تا اون موقع بره
دیانا:اوکی پس من برم آماده بشم بریم پیش نیکا
دیانا:کل لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم
ارسلان:میخوای برسونمت
دیانا:نه اسنپ میگیرم
ارسلان:خب باشه هرجور راحتی
دیانا:بایییی
..
مهگل:داشتم لباس میپوشیدم دیدم صدای در اومد رفتم دیدم دیانا رفت(دیگه وقتش بود)😈
ارسلان:مهگل
مهگل: جانم
ارسلان:مگه نمیخوای بری
مهگل: نه دیگه برنامه کنسل شد
ارسلان:آهان،پس من میرم یه چرت بزنم
مهگل:رفتم تو اتاق و لباسای خوابمو پوشیدم
ارسلان:چشام داشتن خواب میرفتن که یهو دیدم یکی از پشت اومد زیر پتو


#ملکه_قلب_یخیم
#رمان

لایک یادت نره🧡✨
دیدگاه ها (۱۰)

هعییی

نیکا

ملکه قلب یخیم (پارت 3²)

متین و رومینا

خبب بریم شروع کنیم ذوق دارمممم

My violent mafiaseason2Part9صبح روز بعد ویو ا.ت با الارم گوش...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط